امتیازاتی که در مذاکرات دادیم، دستآوردهایی بود که به خاطر مقاومتمان در برابر زورگوییهای استکبار جهانی، قبل از این به دست آورده بودیم.
دیشب شاهد قطعی دوباره تمام ارتباطات تلفن همراه، تلفن ثابت برون شهری، اینترنت و دیتای شهرستانهای غرب استان اصفهان بودیم. تکرار این قطعیها هشدار دهنده و نگران کننده است.
گرفته شدن حق انتخاب از شهرستانهای کوچک، کاهش کیفیت انتخابات، کاهش مشارکت در انتخابات و حزبی شدن انتخابات از تبعات استانی شدن انتخابات است.
چرا با وجود غیرقانونی بودن تصدی موقت فرمانداری فریدونشهر بیش از چهار ماه، این فرمانداری 16 ماه توسط سرپرستی اداره میشود و هنوز کسی برای فرمانداری فریدونشهر منصوب نشده است؟
آن جاده از بین درههایی رد میشود که در ساحل سفیدرود قرار گرفته است…افسار را از او قاپیدم و اسبها را نگه داشتم؛ میخواستم او را له کنم ولی غلامرضا و آن رفیق دیگر نگذاشتند…روز بعد یک قایق کرایه کردیم که غروب از آن رودخانه آوردمان به یک کشتی. روز بعد به انزلی وارد شدیم.
وی در سال 1358 به خدمت مردم محروم فريدونشهر همت گمارد و با كمك در ساخت مدرسه و حمام و لولهكشی آب روستاها و همچنین فعالیت در امور تعليم و تربيت خدمات شایانی از خود بر جای گذاشت.
20 مرد مسلح از روستا بیرون ریختند…ما را زیر آتش گلوله تفنگ قرار دادند…فریاد وحشتناک آنها از کتک خوردن بلند شد…قزوین شهری زیبا و نسبتا بزرگ…مرد جلو کالسکه و ناگهان وسط پاهای اسبها بیرون پرید. اسبها رم کردند و کالسکهچی هم قهقههای زد و روی اسبها فریادی کشید. اسبها دویدند و کالسکه مرد را زیر گرفت.
انیگاشویلی و خودسیاشویلی با کالسکه از مسیر قزوین محیای سفر به گرجستان شدند تا این که در مهمانخانهای اتفاق ناگواری افتاد.
در پایان برای آمدن به گرجستان تصمیمم را گرفتم…هرکس چیزی میگفت: از اوضاع درهم آنجا و ترس از راه یا از ارامنه یا جنگ تاتارها و کشتن مردم در خیابانها…بعد از 25 روز با سختی زیاد 7 تومان دادیم و مجوزها را گرفتیم. روز سوم پیش کنسول روسیه رفتیم
انگار مرد برادرخونی گمشدهی خود را پیدا کند…«امیر عجیب» خودش گرجی بود…این حکم ممکن است باعث شود عده بسیاری از مردم روستا اعم از کشاورز و فقیر را بیچاره کند، به نام حکم من مقادیر زیادی از مردم به زور پول بگیرند و آیا پول مرا بدهند…میخواهم بروم گرجستان را ببینم…