آن جاده از بین درههایی رد میشود که در ساحل سفیدرود قرار گرفته است…افسار را از او قاپیدم و اسبها را نگه داشتم؛ میخواستم او را له کنم ولی غلامرضا و آن رفیق دیگر نگذاشتند…روز بعد یک قایق کرایه کردیم که غروب از آن رودخانه آوردمان به یک کشتی. روز بعد به انزلی وارد شدیم.