چاپ خبــر

بهشتی نژاد، جانباز شیمیایی فریدونشهری منتظر بهشت است/خانواده اش التماس دعا دارند

جانباز قنبر علی بهشتی نژاد از مردان ایثار و مقاومت است. وی اینک در بیمارستان حضرت رسول اکرم (ص) فریدونشهر بستری است و بعد از گذران مراحل متعدد درمان، حال مساعدی ندارد.

بیشتر هم رزمانش شهید می شوند، فرمانده نیروهایش را به عقب فرا می خواند ولی او و چند نفر دیگر می مانند تا از جان و مال و ناموس کشورشان دفاع کنند…

لحظه های سخت مقاومت است تشنگی طاقتشان را سر آورده است، آب، آلوده به مواد شیمیایی است و برای مقاومت نیاز به رفع تشنگی دارند…

پسرش می گویدپدرم آب آلوده شده را می نوشد تا بیشتر مقاوت کند، او  4 سال در جبهه نبرد با دشمن می جنگد و پا پس نمی گذارد.

مقاومت جانباز قنبرعلی بهشتی نژاد پس از جنگ هم رنگ دیگری را  از جنس مبارزه با بیماری و تحمل دردهای ترکش های ریز و درشت جنگ می گیرد.

اما پس از سال ها مبارزه با بیماری و درد سینه، پسرش می گوید پزشکان بعد از تلاش های فراوان، دیگر امیدی به درمان و مداوای پدرم ندارند و از ما خواسته اند برای پدرم  دعا کنیم…

آری قصه مقاومت جانباز بهشتی نژاد رو به پایان است پایانی که وعده الهی می گوید بهشت است.

خانواده اش التماس دعا دارند…

سرهنگ نرگسیان فرمانده ناحیه مقاومت سپاه فریدونشهر درحاشیه  ملاقات از  این جانباز شیمیایی، گفت: امنیت فعلی کشور و اقتدار نظام جمهوری اسلامی به علت فداکاری های چنین مردان بزرگی است. وی با دلداری به خانواده این جانباز گفت:  ناحیه مقاومت سپاه به همراه همه مسئولان شهرستان از هیچ کمک و مساعدتی برای درمان و کمک به خانواده جانباز کوتاهی نخواهد کرد.

janbaz930327 (5) janbaz930327 (4) janbaz930327 (3) janbaz930327 (1)

 

 

 

  1. سلام
    در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
    بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
    به امید شفای عاجل همه جانبازان عزیز کشورمون…
    *راهتان ادامه دارد*

    • هر چی داریم از برکت وجود این ستاره هاست
      . ما امنیت و آرامش خودمون رو از بهشتی نژاد و همرزمانش داریم
      برای سلامتی عمو قنبر علی نذر کنید صلوات بر محمد و آل محمد

  2. أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ

  3. شهریار گفت:

    ماهیای سرخ عاشق ، توی حوضی از اسیدن

    دلشون یه دریا درده ،کی می دونه چی کشیدن ؟!

    می دونی چه دردی داره ،بی صدا ترانه خوندن ؟!

    می دونی چه سوزی داره ،تو آتیش نفس کشیدن ؟!

    هد هد صبا شدیم و هفت شهر عشقو گشتیم

    ما نفس کم نیاوردیم ،معلومه کیا بریدن !

    سینه آتیش خلیله ،اینجا عشقه که دلیله

    ببین این دلای عاشق ،چه بهشتی آفریدن !

    بچه های خط دوم ،سرشون به خاک ، اما

    بچه های خط اول ، آسمونو سر کشیدن

    فکر اون گلای سرخم که سرا رو خم نکردن

    می میرن ولی نمی گن که گلوشونو بریدن

    لاله ها کی گفته تنها ،همونایی ان که رفتن ؟

    اینایی که پر شکسته ن ،مگه کمتر از شهیدن!

  4. شهریار گفت:

    …بیمارستان ، اتاق بابا، سرفه

    بابا خوبی..؟جواب، تنها سرفه

    «بابا جان داد»روی تختش دیدیم

    یک عمر نوشت مشق خون با سرفه

  5. بهنام گفت:

    ای سرفه ات ردیف غزل های سوخته
    جا مانده ای میان دکل های سوخته
    در روز های خردلی سرفه ات، چقدر
    گُل می کنند در تو دُمل های سوخته
    بیهوشی از عفونت این کهنه زخم ها
    افتاده ای به دست اجل های سوخته
    دارم میان کوچه تو را جار می زنم
    ای یادگار کهنه مثل های سوخته
    داری به اوج می روی و پیش پای تو
    افتاده اند ماه و زحل های سوخته
    با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوی
    ای سرفه ات ردیف غزل های سوخته

  6. بهنام گفت:

    مرد آمده بود چیزی بگوید
    سرفه امانش نداده بود
    چه می‌توانست بگوید
    وقتی تمامِ فهمِ یک شهر از جانباز
    سهمیه دانشگاه است
    وبعد از شهادت،شاید اسم یک کوچه…!!

    خدا کنه همه ی این بهشتیان از ما راضی باشن و بتونیم رهپویان خوبی برای آنها باشیم…

  7. دیگر نمانده او را ، در زنــدگی نـوایی
    دارد هـــــوای رفتـن ، جانبـــاز شیمیایی
    جانباز شیمیایی ، یعنی پــر از عطــوفت
    یعنی نشان غیـرت ، بر سیــنه ای ولایی
    جانم فدای چشمت، آن چشم سرخ پرخون
    بر تنــــگی نفس ها ، در لحظه رهـــایی

  8. یا من اسمه دواء و ذکره شفاء
    امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

    ای سرفه ات ردیف غزل های سوخته
    جا مانده ای میان دکل های سوخته
    در روز های خردلی سرفه ات، چقدر
    گُل می کنند در تو دُمل های سوخته
    بیهوشی از عفونت این کهنه زخم ها
    افتاده ای به دست اجل های سوخته

    دارم میان کوچه تو را جار می زنم
    ای یادگار کهنه مثل های سوخته
    داری به اوج می روی و پیش پای تو
    افتاده اند ماه و زحل های سوخته
    با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوی
    ای سرفه ات ردیف غزل های سوخته

  9. راه مي‌رود / سرفه مي‌كند

    پلك مي‌زند / سرفه مي‌كند

    تكيه مي‌دهد / سرفه مي‌كند

    سرفه مي‌كند / سرفه مي‌كند……………. ايستاده مرده است

    لحظه‌اي / هزار بار / تكه‌تكه او / شهيد مي‌شود

    هميشه به فكر شما هستم و دعايتان مي كنم

  10. گمنام گفت:

    یادش آمد که بر آن اوج سپهر

    هست پیروزی و زیبایی و مهر

    فر و آزادی و فتح و ظفرست

    نفس خرم باد سحرست

    دیده بگشود به هر سو نگریست

    دید گردش اثری زین ها نیست

    آن چه بود از همه سو خواری بود

    وحشت و نفرب و بیزاری بود

    بال بر هم زد و بر جست ا زجا

    گفت : که ‹‹ ای یار ببخشای مرا

    سال ها باش و بدین عیش بناز

    تو و مردار تو و عمر دراز

    من نیم در خور این مهمانی

    گند و مردار تو را ارزانی

    گر در اوج فلکم باید مرد

    عمر در گند به سر نتوان برد ››

    ****

    شهپر شاه هوا ، اوج گرفت

    زاغ را دیده بر او مانده شگفت

    سوی بالا شد و بالاتر شد

    راست با مهر فلک ، همسر شد

    لحظه‎ یی چند بر این لوح کبود

    نقطه ‎یی بود و سپس هیچ نبود

Go to TOP