به گزارش پایگاه تحلیلی خبری پونه زار به نقل از مشرق، خوب به یاد داریم که دیوار برلین در سال 1989 فرو ریخت، میتوان گفت که پایان عصر نبرد بین کمونیسم و کاپیتالیسم را رقم زد. سالهای پس از جنگ جهانی دوم، سالهای سیطره لیبرالیسم بر جهان بود. این روال، تا ساعات پایانی شب 8 نوامبر 2016 روال خود را طی کرد و با پیروزی دانلد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، لرزه بر کالبد آن افتاد. حال سوال این است که آیا آمریکا ترامپ را میتوان دوره جدیدی از سیاست در تاریخ جهان دانست.دورهای که به عنوان دوره پوپولیسم نوین برای آمریکا معرفی خواهد شد. مردی که در آغاز راه و تا همین اواخر، کمتر کسی از تحلیلگران و سیاستمداران او را جدی میگرفت، اکنون در عرصه سیاست داخلی بدنههای اصلی و زیرساختهای نظام حکومتی آمریکا را در دست دارد و میتواند با اقدامات خود حیات سیاسی آمریکا در دگرگونه نماید.
در عرصه سیاست خارجی نیز، ترامپ مانند یک رهبر سیاسی پس از دوران جنگ رفتار میکند. او کشور خود را یک هژمون میداند که آنطور که باید و حق آن است، از آن قدردانی نشده است. آیا اگر ترامپ سیاست انزواطلبی را در پیش بگیرد، باید در انتظار طوفانی بزرگ بود؟
اکنون پس از برگزیت، با تسخیر کرسی ریاست جمهوری آمریکا توسط دانلد ترامپ، شرکای آمریکا به شدت از به خطر افتادن «جهانی شدن» هراسانند. مجله «اکونومیست» در تازهترین گزارش خود در تحلیل انتخاب ترامپ به عنوان رییس جمهور نوشت: حقیقت موضوع این است که مردم آمریکا با رای به ترامپ، نشان دادند که فراتر از تغییر حزب حاکم خواستار تغییر حکومت در کشورشان هستند. مردم در آمریکا، شریک حکومت نیستند و حتی درآمدهای آنها به نسبت دهه 1970 کمتر از حد منطقی است. در طی نیم قرن اخیر، درآمد مردم آمریکا با هر ورشکستگی یا رکود دولتی کمتر شده و تحرک اجتماعی آنقدر پایین است که امیدی به علاج این درد نمیرود. واقعیت امر این است که مردم آمریکا سرخورده و خشمگین هستند. آنها جامعه نخبگان واشنگتننشین را مشتی بیعرضه و منفعتطلب میدانند که به راحتی سر در مقابل هر غریبهای خم میکنند و بدتر از آن نظام حکومتی را طراح توطئه علیه خود میدانند که در میدان وسیع خود از رسانهها به عنوان ابزار تحمیق و فریب مردم بهره میبرد. در نظر آنها، نظام سیاسی آمریکا تا خرخره درگیر بازیهای حزبی و لابیهای آلوده است و اگر کسی از بیرون از سیستم حرفی تازه برای آنها بیاورد و سر در مقابل نظام آلوده حکومتی راست کند، گزینه مطلوب آنها و به یک جمله ناجی آنهاست.
پذیرش مهاجران و بالاخص لاتینتبارها در دوره اوباما، برای سفیدپوستان قشر متوسط و قشر کارگر آمریکا یک فاجعه است. آنها تا پیش از انتخاب ترامپ به عنوان رییس جمهور، رکود اقتصادی خود را ناشی از حضور این بیگانگان میدانند و حزب دموکرات را بانی اصلی این فلاکت. امروز جامعه آمریکا نشان میدهد که جامعه شهرستانی و روستایی این کشور ارزشهای لیبرال را به پشیزی هم حساب نمیآورد و عملکرد حزب جمهوریخواه هم در این مدت تاثیر زیادی داشته است. جمهوریخواهان در دوره اوباما و بالاخص 4 سال دوم به گونهای عمل کردند که همکاری با دموکراتها خیانت علنی به ارزشها و آرمانهای ملت آمریکاست و اتفاقا رفتاری کاملا پوپولیستی اما زیرپوستی اتخاذ کردند. شاید به جرات بتوان ظهور ترامپ پوپولیست در عرصه انتخابات را ادامه راه همین سیاست جمهوریخواهان دانست.
ترامپ، به خوبی و استادانه خشم نهفته جامعه آمریکا را درک کرد و با ارسال سیگنالهای مثبت جواب گرفت. یقینا، در روز رایگیری بسیاری از کسانی که میلی به رای دادن به ترامپ نداشتند از خود میپرسیدند که چگونه هموطنانشان حاضرند که رای خود را به نفع او به صندوق بیاندازند؟ قطعا بخش قابل توجهی از هواداران ترامپ رفتارات ضد زن و علاقه ترامپ به کشورهایی چون روسیه را چندان نمیپسندند اما برای آنها یک چیز بسیار مهم است: آمریکا نیاز به احیا دارد و یک نفر باید این کار را انجام دهد. ترامپ پیرزو شد چون هوادارانش او را جدی گرفتند و منتقدان نه. قطعا پنج سال پیش در سال 2011 که اوباما و دموکراتها سرمستانه در ضیافت شام کاخ سفید به تمسخر ترامپ در حضور خودش که اعلام کرده بود مایل به شرکت در انتخابات است پرداختند، اصلا تصور این را نمیکردند که روزی وی به کاخ سفید پا نهد و به عنوان رییس جمهور جدید منتخب مردم، حکومت را از دستان خود اوباما تحویل بگیرد.
به احتمال بسیار، باید در انتظار یک ترامپ باوقار و عملگرا در کاخ سفید باشیم. وی، تلاش بسیاری خواهد کرد تا در قامت یک فرمانده کل قوا بگنجد. یک رهبر سیاسی معقول با کابینهای متشکل از افراد سیاستدان و متخصص. وقتی که ترامپ از ایجاد یک دیوار به در مرز بین آمریکا و مکزیک و یا جنگ تجاری با چین سخن میگفت، به احتمال بسیار زیاد هواداران وی چندان به این گفتهها دقت نمیکردند و فقط به دنبال این بودند که غرور شکستهشدهشان در عرصه جهانی را به آنها باز گرداند و یک نظام قضایی محافظهکار برایشان ایجاد کند. برای آمریکایی امروز که گمان میکند به شدت سرخورده است، رسیدگی به زیرساختهای کشور، مقرراتزدایی، کاهش مالیات، قدرتیابی دوباره دلار، کوتاه کردن دست شرکتها از سودهای کلان در جهت خواست مردم، و احیای اقتصاد آینده مطلوبی است که همانا با رییس جمهور ترامپ متصور هستند. ترامپ از این پس بسیار موجهتر در قامت یک رییسجمهور رفتار خواهد کرد و تمام سعیاش این خواهد بود که مانند «رانلد ریگان» که یک ناجی محافظهکار برای آمریکای خسته آن زمان شد رفتار و عمل کند. یادمان نرود که روزی روزگاری رانلد ریگان هم مانند دانلد ترامپ مورد تمسخر و شوخی سیاستمداران و تحلیلگران قرار گرفت و نهایتا رییسجمهور شد. البته باید بسیار دقت کرد که ریگان یک خوشبینگرا بود اما ترامپ نه تنها بدبین است که هم سیاستهای نه چندان متوازنی با سیاست جهانی دارد و هم از مناعت طبع و فراست کافی برای اداره ممکلت برخوردار نیست؛ مگر اینکه اطرافیانش بتوانند او را کنترل کنند.
* وعدههای انتخاباتی و چالشهای موجود بر سر راه عمل به آنها
ترامپ اقدام به اصلاح برنامه مراقبت سلامت اوباما خواهد کرد اما اگر اشتباهی صورت بگیرد، وضع را بدتر از دوران اوباما برای مردم خواهد کرد. برنامه کاهش مالیات وی، موجب سرازیر شدن سود کلان به جیب ثروتمندان خواهد شد. حتی اگر مهاجرین غیرقانونی را اخراج نکند، اقدامات نژادپرستانه قابل توجهی را علیه آنان صورت خواهد داد. او تجارت با مکزیک، چین، و کانادا را که بر اساس دکترین تجارت آزاد برقرار شد، محدود خواهد کرد. اگر نتواند قیمتهای محوصلات تولید داخلی را کنترل کند، قشر ضعیف آمریکا که مصرفکننده کالاهای وارداتی درجه 3 و ارزانقیمت است را ضعیفتر میکند. اگر به طرف جنگ تجاری با چین برود، باید در انتظار کاهش نرخ بهره به صفر و وقوع یک رکود اقتصادی بینالمللی باشیم. ترامپ، صراحتا و بارها گفته که توافق هستهای با ایران بدترین توافق تاریخ بود. اگر او زیر برجام بزند، آنگاه اشتباه هولناکی مرتکب شده و باید بین دو انتخاب حمله به تاسیسات هستهای ایران و شکلگیری ایران و خاورمیانه هستهای یکی را انتخاب نماید.
ترامپ، تصمیم دارد که آمریکا را از توافق جهانی «تغییر اقلیم» کنار بگذارد. این امر موجب از دست دادن شرکای آمریکا میشود؛ چیزی که برای آمریکا به مثابه گنج است. ترامپ، خواستار این شده که کشورهای عضو ناتو حق تامین امنیتشان از سوی آمریکا را بپردازند. با این وصف اگر دو طرف دچار اختلاف شوند، ناتو تضعیف میشود و کشورهای اروپای شرقی به شدت در مقابل روسیه آسیبپذیر خواهند شد. از طرف دیگر، در این شرایط چین شجاعت بیشتری برای تاختن در دریای چین جنوبی پیدا خواهد کرد. در آن صورت، ژاپن و کره جنوبی هم به سمت مجهز کردن خود به بمب هستهای خواهند رفت.
* فراست سیاسی
ترامپ از سعه صدر کافی برای رویارویی با چالشهای دوران ریاست جمهوری برخوردار نیست و این امر به شدت میتواند برای او گران تمام شود. وقتی با او یک توئیت و یا اظهارنظر از سوی یک خبرنگار به هم میریزد و واکنش نشان میدهد، چه تضمینی هست که در کاخ سفید با آن حجم از تنشها و حواشی بتواند خود را حفظ نماید. عرصه ریاست جمهوری اصلا شبیه به عرصه نامزدی انتخابات ریاست جمهوری نیست. حجم حملات روزنامههای دموکرات و سنگاندازی نمایندگان و سناتورهای دموکرات کنگره از این پس زیاد خواهد بود. دریای طوفانی بحرانهای بینالمللی، آمریکا را که یک پای مداخله در اینگونه امور است به شدت در آزمون قرار میدهد و هر گونه رفتار غیرحرفهای از سوی ترامپ میتوان بسیار برایش گران تمام شود. شاید به جرات بتوان پر دشمنترین رییسجمهور تاریخ آمریکا را ترامپ دانست. دشمنان داخلی وی کم نیستند. لذا، فرصت اشتباه ندارد و هر گونه حرکت غلطی برایش بسیار هزینهساز خواهد بود.
* تفاوت نیازها و ملزومات کاخ سفید با عرصه تجارت
کاخ سفید دنیایی متفاوت با عرصه تجارت دارد. نامتجانس بودن ترامپ و خانوادهاش با فضای سیاسی و جو فکری حاکم بر کاخ سفید به وضوح پیداست. وی مدعی است که تجربیاتش در عرصه تجارت، در عرصه سیاست به شدت به کمکش خواهد آمد. اما تجارت تنها بخش کوچکی از دنیای پیچیده سیاست است. دنیای سیاست، معادلات بسیار پیچیدهای با کشورهایی چون روسیه که پوتین سکاندار هدایت آن است در خود دارد. مگر میشود کنترل زرداخانه هستهای آمریکا را امری کوچک شمرد؟
* سقوط ارزشهای لیبرالیسم آمریکا و اروپا
اگر ترامپ به هر دلیل نتواند وعدههای خود را به درستی محقق سازد، آنگاه فشاری که از سوی منتقدین مترصد فرصت و موجسواران و بالاخص مردم متوقع بر وی حاکم میشود، برای ترامپ بیتجربه در عرصه سیاست کشنده خواهد بود. اگر پس از 4 سال، او کارنامه خوبی از خود بر جای نگذارد، مردم مستاصل آمریکا مستاصلتر از گذشته این بار دیگر بطور کامل دل از نظام سیاسی این کشور بریده و چه بسا اعتراضی در حد یک انقلاب را رقم بزنند. آمریکای پس از ترامپ ناموفق که مردم به عنوان کورسوی امید دل به او بسته بودند میتواند یک آمریکا درگیر بحران داخلی باشد.
بهترین حالت قابل تصور پس از یک ترامپ ناموفق، رای مردم به رقیب وی است که او میتواند بدتر از ترامپ ضربه عمیقی به بدنه سیستم وارد نماید. به هر حال، انتخاب ترامپ به معنای یک «نه» بزرگ به لیبرالها خاصه رسانههای آنان بود. بازارهای باز و دموکراسی لیبرال نوین که در 1989 متولد شد، در سال 2016 در انگلستان با برگزیت از آن روی برگردانده شد و در آمریکا با انتخاب ترامپ به عنوان رییسجمهور. مبرهن است که حمایت مردم از نظامها در غرب، بر شورویزدایی از تفکر جامعه است. اما اخیرا دموکراسیهای غربی در زدودن روح سوسیالیسم و نگاه راست از ذهن جوامعشان دچار تزلزل شدهاند. ترامپ تا کمتر از دو ماه دیگر پا به کاخ سفید میگذارد و اگر انطور که در جریان انتخابات سخن گفت به وعدههایش عمل کند، میتوان آینده چالشمندی را برای لیبرالیسم غربی پیشبینی کرد.