روایتی مختصر از وقایعی که بعد از رحلت پیامبر تا شهادت حضرت زهرا رخ داد
هنوز حضرت علی -علیهالسّلام- مشغول تدفین پیامبر خدا است که خبر میپیچد عدهای در سقیفه گرد هم آمدهاند و در حال تعیین خلیفه مسلمین هستند. مدعیان خلافت مراسم را رها کرده و به سقیفه رفته و ابوبکر را برای خلافت انتخاب میکنند. عمر میگوید تا علی بیعت نکند پایههای حکومت مستحکم نیست لذا به سراغ امیرالمؤمنین میروند.
به گزارش پایگاه تحلیلی خبری پونه زار، استاد محمدحسین رجبی دوانی، پژوهشگر تاریخ اسلام، به بیان روایت مختصر و داستان گونه از آن چه در مدت کوتاه عمر حضرت زهرا -سلام الله علیها- بعد از رحلت پیامبر بر ایشان گذشت بیان میکند.
*رها کردن مراسم تدفین پیامبر برای شرکت در سقیفه
وقتی خبر رحلت پیامبر در مدینه پیچید گروهی از اصحاب پیامبر در حالی که امیرالمؤمنین مشغول تجهیز پیکر مقدس و دفن اشرف انبیاء است، با علم به این که حضرت علی -علیه السّلام- وصی پیامبر است، برای قدرتی که از پیامبر باقی مانده بود نقشه کشیدند و در سقیفه بنی ساعده اجتماع کردند. ابتدا گروهی از انصار بودند و بعد سه نفر از مهاجران که ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن خطاب و ابو عبیده جراح بودند وقتی از موضوع مطلع شدند خودشان را به سقیفه رساندند و با اختلاقی که بین انصار انداختند برنده این منازعه قدرت شده و در نهایت ابوبکر را به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب کردند.
جنگ قدرت در سقیفه آن چنان بالا گرفته بود که باعث شد این افراد از فیض نماز خواندن بر پیکر رسول الله خودشان را محروم کنند در حالی که پیکر غسل داده شده و مردم گروه گروه میآمدند در محلی که پیکر پیامبر قرار داشت نماز میخواندند و میرفتند تا این که دیگر کسی باقی نماند و امیرالمؤمنین پیکر پیامبر را دفن کردند.
هنگامی که حضرت علی با بیل خاک میریختند و قبر را پر میکردند، سر و صدای مسجد به پاخاست که حضرت پرسیدند این صدای چیست و پاسخ شنیدند سر و صدای مردمی است که برای بیعت با ابوبکر به سمت مسجد میشتابند.
امیرالمؤمنین همان موقع با قرائت آیات ابتدایی سوره عنکبوت «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ﴿٢﴾ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۖ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ﴿٣﴾: آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ (2) در حالی که یقیناً کسانی را که پیش از آنان بودند، آزمایش کرده ایم [پس اینان هم بی تردید آزمایش می شوند]، و بی تردید خدا کسانی را که [در ادعای ایمان] راست گفته اند می شناسد، و قطعاً دروغگویان را نیز می شناسد.(3)» فرمودند همه کسانی که میروند و بیعت میکنند در امتحان بزرگی که خدا بعد از رحلت پیامبر برای ایشان پیش آورد، مردود شدند.
منابع اهل سنت در روایات گوناگونی برای این زمان دارند که مثلا در تاریخ طبری یک نقل این است که امام علی بعد از شنیدن خبر انتخاب ابوبکر، از شوق بدون این که عبای خود را بردارد برای برای بیعت با ابوبکر به سمت مسجد شتافت که البته میدانیم این نقلها صحیح نیست.
*جهاد تبیین خانه به خانه توسط امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س)
امیرالمؤمنین با ابوبکر بیعت نکرد و در مورد غصب خلافت نیز ساکت ننشست بلکه به اذعان منابع سنی و شیعه در حالی که حضرت زهرا را همراه خود داشت و دست حسنین را در دست گرفته بود به در خانه اصحاب باسابقه پیامبر رفت و سفارشهای پیامبر را در مورد اهل بیت و وصی خود و همچنین واقعه غدیر را یادآور شد که اکثر اصحاب سخنان حضرت را میپذیرفتند و وقتی میفرمود که پس چرا مرا یاری نکردید توجیه میآوردند که اگر شما زودتر آمده بودید کسی را بر شما ترجیح نمیدادیم که در این جا حضرت زهرا با ایشان بحث میکرد و ضمن بیان فضائل امیرالمؤمنین، میفرمود شما انتظار داشتید امیرالمؤمنین به عنوان وصی پیامبر، پیکر مطهر رسول الله را دفن نشده رها کرده و به مجلس جنگ قدرت شما بیاید!؟ در این زمان اصحاب کم میآوردند و قول یاری کردن حضرت را میدادند که قرار شد این افراد با سر تراشیده و شمشیر آخته در روز مشخصی حرکت کرده و قیامی را شکل بدهند که در نهایت تنها 12 نفر از ایشان در موعد مقرر حاضر شدند که حضرت با دیدن این وضع فرمودند اینها که برای دفاع از حق، سرهایشان را نتراشیدند چطور میخواهند از جانشان بگذرند!؟ لذا دست از این اقدام علیه وضع موجود کشیدند.
بعدها در زمان خلافت امیرالمؤمنین زمانی که حضرت از معاویه میخواهند به صورت مسالمت آمیز از شام کناره گیری کند معاویه برای حضرت مینویسد گویی همین دیروز بود پرده نشین خانهات را سوار مرکبی کردی و دست پسرانت را گرفتی و در خانه اصحاب پیامبر را زدی و از انها میخواستیی بر ضد غاصب خلافت قیام کنند اما یاری نکردند، الان هم وضعیت همان است.
*ماجرای غصب فدک
وقتی ابوبکر دید امیرالمؤمنین با او بیعت نمیکند دستور داد هر آن چه از پیامبر باقی مانده بود را مصادره کنند به بهانه این که پیامبر به عنوان رهبر اسلام در این اموال دخل و تصرف کرده و حالا رهبر اسلام ابوبکر است. لذا مأموران او هر آن چه باقی مانده بود از پیامبر را و ارث حضرت زهرا و زنان پیامبر بود تصرف کردند و حتی باغ فدک که پیامبر قبل از رحلتشان به حضرت زهرا بخشیده بود را غصب کردند. ابن ابی الحدید، دانشمند برجسته سنی، که شرح نهج البلاغه را نگاشته است میگوید از استادم ابوجعفر نقیب که او هم سنی است پرسیدم آیا پیامبر فدک را به فاطمه بخشید؟ استادم گفت نخیر فدک را خداوند با نزول آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» به فاطمه بخشید. لذا در این رابطه ظلم آشکاری در حق حضرت زهرا شد.
حضرت زهرا هیچ تعلق خاطری به فدک نداشت اما در برابر ظلم و زور باید میایستاد لذا نزد ابوبکر آمد و فدک را مطالبه کرد که ابوبکر حدیثی ساختگی از قول پیامبر گفت که دخترش عایشه نیز آن را تأیید کرد و آن این بود که ما پیامبران چیزی را باقی نمیگذاریم و هر آن چه داریم صدقه می دهیم. که در این هنگام حضرت زهرا پاسخ داد آیا پیامبر سخنی بر خلاف قرآنی که آورده است میزند مگر در قرآن نیامده داوود از سلیمان ارث برد یا فرزندان یعقوب از این پیامبر الهی!؟ ابوبکر درماند و نهایتاً از حضرت زهرا شاهدی برای مالکیت فدک خواست در حالی که این ملک در دست حضرت زهرا بود و کسی که منکر این است باید شاهد میآورد که حضرت هم چندین شاهد آورد ولی باز مورد پذیرش ابوبکر واقع نشد.
حضرت زهرا بر ابوبکر خشمگین است از مردم میخواهد وارد میدان شوند و از حق دفاع کنند، سراغ اصحاب پیامبر میرود و دعوت میکند به میدان بیایند. تنها برخی از اصحاب خاص پیامبر مانند سلمان و عمار با ابوبکر بیت نکرده و به عنوان اعتراض به غصب خلافت، در خانه حضرت زهرا گرد امیرالمؤمنین جمع شده و تحصن میکنند. عمر بن خطاب به ابوبکر میگوید تا علی بیعت نکند پایههای حکومت محکم نیست و به خاطر قرابتی علی با پیامبر دارد بیعت نکردن او خطرناک است و هر طور هست باید بیعت علی را بگیری.
*حمله به خانه حضرت علی -علیهالسّلام- برای گرفتن بیعت اجباری
ابوبکر قنفذ را فرستاد در خانه حضرت علی و گفت بگو خلیفه رسول الله تو را میطلبد که امام پاسخ میدهد چه زود به پیامبر دروغ بستید و او را رد میکند. ابوبکر بار دوم قنفذ را فرستاد و گفت بگو جانشین رسول خدا از تو میخواهد بیایی و با او بیعت کنی که حضرت پاسخ میدهد چیزی را ادعا کردهاید که شایسته آن نیستید. عمر میگوید علی مسالمت آمیز بیعت نمیکند و باید به زور بیعت او را گرفت و ابوبکر را راضی میکند برای بیعت با علی به زور متوسل شود.
کتاب الامامت و السیاست اهل تسنن نقل میکند عمر در حالی که شعله آتشی در دست داشت و 300 نفر رجاله همراه او بودند به سوی خانه حضرت حرکت کرد. از او پرسیدند با این آتش چه میخواهی کنی که پاسخ میدهد میخواهم این خانه و اهل آن را آتش بزنم. میگویند دختر رسول خدا در آن خانه است. پاسخ میدهد حتی اگر او در آن خانه باشد. عمر به خانه امیرالمؤمنین میرسد. فریاد میزند ای علی و کسانی که در خانه پناه گرفتید از خانه بیرون بیایید و بیعت کنید و گرنه خانه را به اتش میکشم. حضرت زهرا با شنیدن این گستاخی از آن جا که پیشتاز دفاع از ولایت است به سمت در میشتابد. صدای پشت در را میشناسد میفرماید: ای پسر خطاب این بود سفارش پدرم رسول خدا در مورد اهل بیت او که هنوز کفن پدرم خشک نشده با اهل بیت او چنین میکنی!؟ عمر میگوید ای دختر پیامبر میدانم چقدر نزد پدرت محبوب بودی اما اگر در را باز نکنی و علی و افراد داخل خانه بیرون نیامده و بیعت نکنند خانه را به آتش میکشم. عمر میگوید این کار از آن چه پدرت آورده مهمتر است.
حضرت زهرا که انتظار این گستاخی را نداشت با اه و ناله به پدرش استغاثه کرده و عرضه میدارد که پدر بعد از تو از پسر ابی قحافه و پسر خطاب چه نکشیدیم. برخی از همراهان عمر با این استغاثه منقلب شده و عمر را رها کرده و از آن جا میروند. در این جا منابع سنی گفتهاند در باز شد و مأموران داخل خانه ریختند، اما نگفتهاند در چگونه باز شد. در منابع شیعه آمده است عمر تهدید خود را عملی کرد و در را آتش زد در که به حالت نیمه سوخته درآمد با پا لگد محکمی به در زد در حالی که حضرت زهرا پشت در بود. در باز شد و آن حضرت بین در و دیوار مورد فشار شدیدی قرار گرفت که جنینی که در شکم حضرت زهرا بود آسیب دید. حضرت زهرا به زمین افتاد همراهان عمر داخل خانه ریختند و بازوهای امیرالمؤمنین را بستند و حضرت علی را کشان کشان به طرف بیرون خانه میبردند که آن جا حضرت زهرا خودش را به امیرالمؤمنین رساند لباس امام علی را گرفت و گفت نمیگذارم او را ببرید در این حالت قنفذ با غلاف شمشیر این قدر به دست حضرت زهرا زد که دست حضرت کبود و ضعیف شد و لباس را رها کرد و آن حضرت بیهوش شده و بر زمین افتاد و امیرالمؤمنین را به سمت مسجد کشاندند.
بنا بر نقل شیعه و سنی عمر در مسجد با شمشیر بالای سر حضرت ایستاد و تهدید کرد که اگر بیعت نکنی با همین شمشیر سر از تنت جدا میکنم. امیرالمؤمنین فرمودند با بنده خدا و برادر پیامبرتان این طور رفتار میکنید؟ عمر گفت همه بنده خدا هستند اما تو را برادر پیامبر نمیدانیم؛ امیرالمؤمنین فرمودند عمر مرکب پیامبر را بدوش که تو الان خلافت ابوبکر را محکم میکنی که بعد از او این خلافت به تو برسد و بعد خطاب به مردم سخنانی ایراد کردند.
حضرت زهرا به هوش آمده و متوجه میشود امیرالمؤمنین را به مسجد بردهاند. با پهلوی شکسته و تن خسته وارد مسجد میشود و وقتی امام علی را در آن وضع میبیند تاب نیاورده و فریاد میزند دست از علی بردارید و بر سر قبر پیامبر میروم و همه شما را نفرین میکنم و به قصد قبر رسول الله حرکت میکند. در این هنگام امیرالمؤمنین به سلمان میفرماید برو جلو دختر رسول الله را بگیر که اگر نفرین کند خدا عذابی میفرستد که در اثر آن کسی بر زمین باقی نخواهد ماند. سلمان خود را به حضرت زهرا میرساند و میگوید شما دختر رحمت للعالمین هستید نفرین نکنید. حضرت زهرا میفرماید سلمان نمیبینی با ما چه میکنند بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم. سلمان میگوید این خواسته من نیست خواسته حضرت علی است. حضرت زهرا با شنیدن این حرف متوقف میشود و میفرماید چون علی دستور داده اطاعت میکنم و شکیبایی میورزم اما از خدا میخواهم بین ما و اینها داوری کند.
*عیادت غاصبان خلافت از حضرت زهرا -سلاماللهعلیها-
در تاریخ آمده است این صحنه به قدری عظیم و سنگین بود که ابوبکر جا زد و گفت دست از علی بردارید تا فاطمه همراه اوست علی را ملزم به بیعت نمیکنیم؛ غم و اندوه رحلت پیامبر، شدت ضربات وارده، غم از دست رفتن دستاوردهای پیامبر و خشم از ابوبکر و عمر، وجود مقدس حضرت زهرا را در بستر بیماری میاندازد. در مدینه خبر میپیچد دختر پیامبر چنان بیمار شده که دیگر از بستر برنخواهد خواست. همه برای عیادت و به نوعی خداحافظی ایشان میآیند و تنها عمر و ابوبکر میمانند.
این دو برای عیادت میآیند و از امیرالمؤمنین میخواهند از حضرت زهرا اجازه عیادت را بگیرند که امیرالمؤمنین مقاومت میکنند اما آنها فشار میآورند لذا حضرت مجبور میشود موضوع را با حضرت زهرا مطرح کند. حضرت زهرا هم برای این که امیرالمؤمنین از فشار این دو رها شود، اجازه میدهد.
بر حضرت وارد شدند و سلام کردند اما حضرت جوابشان را نداد. حضرت زهرا میداند جواب سلام واجب است اما پاسخ نمیدهد که این جای تأمل دارد. ابوبکر به خاطر حمله به خانه حضرتحلالیت میطلبد. حضرت زهرا پاسخی نمیدهد و فقط میفرماید شما دو را قسم میدهم از پیامبر شنیدید که فرمود فاطمه پاره تن من است و هر کس فاطمه را بیازارد من را آزرده و هر کس من را بیازارد خدا را آزرده است. خدایا بدان این دو بسیار به من ظلم کردند و من را آزردند و درنتیجه پیامبر را آزاردند. من از این دو نخواهم گذشت تا روز قیامت در حوض کوثر از این دو نزد تو دادخواهی کنم.
بعد از سخنان حضرت زهرا ابوبکر میگوید بیچاره شدیم که عمر به ابوبکر خطاب میکند عجب مردمی که فکر میکنند تو باید خلیفه آنها باشی. تعجب میکنم چگونه از سخن یک زن این طور بهم خوردی ما وظیفه داشتیم از یک بیمار عیادت کنیم که این کار را کردیم. دست ابوبکر را میگیرد و از خانه خارج میشوند.
حضرت زهرا از این دو خشمگین است. در معتبرترین کتاب اهل تسنن یعنی صحیح بخاری وصیت آن حضرت آمده است که در آن عنوان شده این دو نباید در تشییع و نماز من حاضر شوند. من را شبانه دفن کن. امیرالمؤمنین نیز چنین کرد و شبانه بدون اطلاع کسی آن حضرت را به خاک میسپارند.
انتهای پیام/