چه کسی غرب آسیا را از دست داده است؟
به گزارش سایت تحلیلی خبری پونه زار، سال های بحرانی در غرب آسیا در حالی سپری می شود که آینده صلح همچنان در غبار فرو رفته است. آتش بس لغزان سوریه، بحران فراگیر اقتصادی در کشورهای عربی منطقه، بحران ثبات سیاسی در مصر، بحران امنیت در ترکیه و… از مسائلی است که در آستانه سال جدید کشورهای منطقه با آن ها دست به گریبان می باشند. بخش قابل توجهی از انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ در آمریکا با آینده غرب آسیا گره خورده است، اذعان به شکست رویکرد آمریکا در منطقه در طول سال های اخیر از سوی نامزدهای فعلی انتخابات آمریکا، امری قابل توجه است. بنظر می رسد واشینگتن پس از سال ها مداخله در غرب آسیا به ناموفق بودن استراتژی مداخله گرایانه خویش در منطقه پی برده است، هزینه های سنگین نظامی در کنار تلفات انسانی دستاورد قریب ده سال مداخله غرب در منطقه غرب آسیا است. در ایام انتخابات نامزدهای فعلی انتخابات آمریکا با بیان نادرست بودن این استراتژی به پیشواز کاخ سفید می روند اما اینکه تا چه حد پس از به قدرت رسیدن رویکرد فعلی را تغییر دهند امر مشخصی نیست! خبرگزاری CNN در تحلیل خویش از وضعیت غرب آسیا اشاره به تداوم استراتژی جنگ طلبانه آمریکا در طول سال های پیشین دارد که در دوران بوش بطور جدی آغاز و در دوران اوباما نیز تداوم یافته است. در کنار این رویکرد، راه سوم دست برداشتن از رویکرد مداخله گری در غرب آسیا است. نویسنده اشاره دارد به این که در حوادث اخیر غرب بخصوص آمریکا در حال جدال برای بدست آوردن چیزی است که از ابتدا به او تعلق نداشته است. این رویکرد جدید می تواند زمینه ای برای بازاندیشی نقش آمریکا و همچنین دولت های عربی در منطقه باشد که امروز بیش از همیشه نیاز به آن در خود این کشورها احساس می گردد. پایگاه خبری بولتن نیوز ترجمه این متن را برای خوانندگان در ادامه قرار داده است:
CNN: با گوش دادن به مناظره هاى ریاست جمهورى آمریکا، به خصوص در جناح جمهورى خواهان، فکر خواهید کرد که عدم وجود رهبرى ایالات متحده است که باعث مشقات شکست، خشم و نابسامانى خاورمیانه شده است.«جِب بوش» مى گوید: اوباما هیچ استراتژى در خاورمیانه ندارد.
«مارکو روبیو» رئیس جمهور را متهم مى کند که او همه چیز را در ذهن بسیارى از آمریکایى ها بدتر مى کند.
«تد کروز» به نوبه خود مى گوید که هرج و مرج در سوریه یک نتیجه مستقیم از سیاستهاى شکست خورده اوباماست.
حتى “هیلارى کلینتون” که تا حد زیادى از سیاستهاى رئیس جمهور حمایت مى کند به طور ضمنى با انتقاد از رئیس جمهور گفت: هدف ما جلوگیرى یا مهار کردن داعش نیست، بلکه شکست اوست. او همینطور به طور مداوم براى منطقه پرواز ممنوع در سوریه، مسئله اى که رئیس جمهور اوباما رد کرده است، فشار مى آورد.
هیچکدام از اینها نباید باعث تعجب شود. در هر حال امسال انتخابات ریاست جمهورى آمریکا است و یک غیر آمریکایى نمى تواند کسى را سرزنش کند یا از کسى انتقاد کند. اما چه کسى یا چه چیزى واقعاً مسئول دولت ناراضى از امور در خاورمیانه ی آشفته است؟
در اینجا برخى از إمکانات قابل قبول وجود دارد. شما مى توانید یکى را انتخاب کنید اما من روى شماره سه به عنوان ریشه واقعى مشکلات فعلى شرط مى بندم .
١) باراک اوباما ؛
وارث دو مورد از طولانى ترین و در عین حال بى فایده ترین جنگهاى تاریخ آمریکا! رئیس جمهورى که انتخاب شده بود تا آمریکا را از این مهلکه ها نجات دهد نه اینکه به درگیرى تازه ترى بکشاند. گزینه هاى او هیچکدام مناسب نبودند. اما در عراق او خیلى زود به سمت راه خروج رفت، در سیاستهاى فرقه اى محور شیعه «نورى المالکى » نخست وزیر پیشین عراق را پذیرفت و خود در هر دو زمینه نظامى و سیاسى استعفا داد و عراق را ترک و با سیاستهاى ناکارآمدشان به حال خود رها کرد.
در سوریه، رئیس جمهور بیش از حد ریسک گریز بود و خط قرمزهایى براى بشار اسد در عدم استفاده از سلاح شیمیایى قرار داد و او نپذیرفت، شعارهایش مبنى بر اینکه «اسد باید برود» بیشتر از حدى بود که او بخواهد جدى بگیرد و انجامش دهد.
رشد داعش را دست کم گرفت و در دادن یک پاسخ به اندازه کافى قوى نظامى شکست خورد.
رئیس جمهور در لیبى موفق به پیگیرى نتیجه تلاش هاى هشت ماهه ایالات متحده براى خلاصى از ” معمر قذافى” که براى إیجاد ثبات در کشور انجام شده بود، نشد.
در نهایت سیاستهاى او در بهار عربى و توافق نامه هسته اى ایران باعث شد تا متحدان دیرین آمریکا یعنى اسرائیل ، عربستان سعودى و مصر را از خود براند و آنها آمریکا را بدون داشتن هیچگونه روابط مورد نیاز براى حفظ منافعشان ترک کنند.
و حالا که او در آخرین سال ریاست جمهورى خود مى باشد، آمریکا نه مى ترسد، نه احترامى دارد و نه تحسین مى شود که در جایى که باید باشد، هست.
٢) جرج دبلیو بوش؛
رئیس جمهور پیشین، دستانى را که رئیس جمهور امروز با آنها معامله مى کند، شکل داده است. گرچه اوباما ضعیف بازى کرد، بوش هم تا حد زیادى روند اختلالات خاورمیانه را تسهیل کرد. با هر استاندارد و استدلالى حمله به عراق تصور اشتباه و بدى بود، آمادگى بد و اقدام فاجعه آمیز بود و این کشور آماده بحرانهایى شد که امروز در عراق و سوریه مى بینیم. حتى اگر بتوان نماى رویى این جنگ را اینگونه توجیه کرد که قرار بود صدام صاحب سلاحهاى کشتار جمعى شود اما پشت روى این جنگ یعنى تلاش براى تبدیل عراق به یک حکومت دموکراتیک طرفدار غرب نمى توانست باشد. ما کشور را با نیروهاى ناکافى گرفتیم، با یک سوءتفاهم تاسف برانگیز از نیروى پویاى فرقه اى بین شیعه و سنى، اهداف خیالى اى که هرگز قابل دست یافتن نبودند. در واقع استاندارد واقعى براى قضاوت پیروزى احتمالاً این بود که آیا هرگز مى توانیم پیروز شویم؟ نه اینکه کى مى توانیم برویم؟ و البته چه چیز پشت سرمان باقى مى گذاریم؟
اما آنچه که پشت سر گذاشته شده بود تحریک شورشیان سنى بود که نتیجه اش ساخت واژه ” داعش” شد و تمایل انحصارى و تسلیم شدن شیعه که احتمالات مضحکى را براى حکومت در حال کار و آشتى شیعه و سنى خواهد ساخت. اگر ریسک گریزى اوباما بخشى از فاجعه در حال حاضر باشد ، آمادگى جرج بوش براى خطر کردن هم همینطور بود.
٣) خاورمیانه هرگز متعلق به ما نبوده که حالا از دستش بدهیم؛
«کمال صلیبى»، مورخ لبنانى، یکبار هشدار داد: قدرتهاى بزرگ با دخالت در امور قبائل کوچک، خود در معرض خطر هستند، واقعیت این است که نومحافظه کاران و حالا هم آزادى خواهان با مداخله خود تنها آماده این هستند که به آمریکا ضربه اى محکم براى از دست دادن موقعیتش، أوکراین، عراق یا سوریه، بزنند .
مسؤلیت اصلى شکستها و عقب نشینى ما با مردم محلى است و نمى توانیم شرایط را کنترل کنیم و متاسفانه این واقعیت نمى تواند جلوى آمریکا را در ادامه کارهایش و رفتار کودکانه اش با عربها را بگیرد، انگار که پاسخ تمام مشکلات آنها در دست غرب است.
مشکل اساسى در برخی از کشورهای این منطقه که امروز نیز در چالش بحرانها قرار دارند، عبارت است از فقدان: رهبرى، نهادهاى انتخابى، حکومت دارى خوب، برابرى جنسیتى، پاسخگویى و بالاتر از همه رغبت بخشى از همسایگان براى سرباز زدن از پذیرش مسؤلیت خود در نقص عملکردشان که دست از سرزنش کردن آمریکا، سازمان سیا ، مسکو و یا اسرائیل بر نمى دارند.
مطمئناً ما بخشى از مشکل هستیم اما به هیچ وجه نمى پذیریم که مسئولیت اصلى اشتباهات حاصله بر گردن ماست و حقیقت این است که هیچ رهبرى در آمریکا قصد ندارد منطقه اى را پایدار کند که شامل قبائل زیادى با پرچمهاى مختلف و رهبران منتخب است، عرب و رهبران مسلمانى که نمى خواهند به اندازه کافى براى سلب مشروعیت افراط گریان خود و فضاهاى خالى که به بدى اداره مى شوند و یا اصلاً اداره نمى شوند، تلاش کنند.
این همه بدان معناست که شما مى توانید اوباما، بوش و همه آنهایى را که مى خواهید و همینطور رئیس جمهور بعدى را مقصر بدانید اگر اینکار به شما احساس بهترى مى دهد.
اما فقط به خاطر داشته باشید که هیچ پیروزى دائمى در منطقه رخ نخواهد داد تا زمانى که کلید حل مشکلاتش در دست مردم محلى اش است.
خواننده مشهور آمریکایی حق داشت که مى گفت اگر مى خواهید موفق شوید، از نگاه کردن در آینه شروع کنید !
و در حالیکه رهبران ایالات متحده نیاز به یک نگاه صادقانه به خودشان دارند، رهبران مفروض در سرزمینهاى عربى براى یک معاینه گسترده تَر و انتقادى از خودشان بسیار تاخیر داشته اند. چرا که اگر آنها این کار را انجام دهند به نتیجه خوبى خواهند رسید و آن این است که ” ما مشکل را دیدیم و مشکل خود ما هستیم.”