گلدون وبلاگی استان اصفهان 69
به این میگن نقد شرافتمندانه!
وبلاگ “افاضات عقل کل” نوشت:
سردار خان: جان نثار! خواهش می کنم از من انتقاد کن.
جان نثار: قربانت گردم می ترسم ناراحت و عصبانی بشید.
سردار خان: نه! فعلا که دیواری کوتاه تر از من پیدا نمیشه ،من همیشه از نقد استقبال می کنم، تا حالا دیدی از انتقاد عصبانی بشم؟
جان نثار: بله ،یادتونه پارسال وقتی کیانوش یک انتقاد از شما کرد عصبانی شدید و گفتید بیسواده.
****************************************
تدبیر و گوجه!
وبلاگ “چون کوه” نوشت:
یادش به خیر زمانی شاخک ها حساس بود.
وقتی گوجه شد 2000 تومان زمین و زمان بند کردند به رئیس جمهور وقت و کار کشید به مجلس و برنامه های صدا و سیما و ….
اما ..
چند روز پیش که گوجه تا 10 هزار تومان هم رکورد زد، جالب بود که نه انتقادی در صدا و سیما شنیدیم و نه در مجلس فریاد که نه، زمزمه ای هم برنخاست
به قول آقای حیدری مجری پایش بهتر است گوجه نخوریم.
****************************************
صف نانوایی
وبلاگ “عصر خنده” نوشت:
حجت:نونی چند حاجی؟
حاجی:نونی 30 رصد گرون شده دیشب اخبار گفت حرف سیاسی هم نزن. فحش هم ممنوعه پشت شیشه کاغذش رو زدم.
حجت:من موندم دو قرمن قستی میخواد آمریکا بریزه حسابمون. از اونور دلارو کشاید بالا حالام که نفت اومد پایین شاخص بورسم که افتاد.
حاجی:حرف سیاسی ممنوعه آقا صحبت نکن.
حجت:باشه حاجی حوصلمون سر رفت. چی صحبت کنیم خوب؟
****************************************
آذرماه: نماد مقاومت و استکبارستیزی دانشجوی انقلابی
وبلاگ “راه روشن” نوشت:
درست زمانیکه استکبار به سرکردگی آمریکای خبیث نماینده خود را به ایران میفرستد تا نتیجه شیطنت ها و دسیسه های خود، در غالب اجرای کودتای سیاه،که از مدت ها پیش تهیه و تدارک آن را دیده و اجرایی ساخته،نظاره نماید.دانشجویان که دست توطئه را دیده و مرکز برپایی کودتا را شناخته اند، دست به کار می شوند و خشم و انزجار خود را از حضور معاون رئیس جمهور آمریکا که از طرف آیزنهاور به ایران می آید، نشان میدهند.
نیکسون به ایران می آید تا نتیجه سرمایه گذاری ۲۱ میلیون دلاری سازمان جاسوسی سیا را که در راه کودتا و سرنگونی دولت مصدق هزینه کرده بود، از نزدیک مشاهده نماید.
۱۴ آذرماه زاهدی نخست وزیر رژیم ستمشاهی،رابطه با انگلیس را از سر می گیرد و مقرر می شود تا کاردار سفارت انگلیس به ایران بیاید.در پی وقوع این وقایع،اعتراضات در بازار و دانشگاه آغاز می شود.
****************************************
برخی از پارادوکس های جامعه ی ما
وبلاگ “روزهای جانبازی” نوشت:
اگر دقت کرده باشید بیشتر ما در جامعه ی امروزی با بیان جملات متناقض و حتی مخالفِ یک حقیقت، باعث دردسر و ایجاد مشکل برای خود یا همنوع خود می شویم.
در امور روزمره دیواری به نام رودربایستی پیش روی خود می کشیم و پشت این دیوار کذایی موضع می گیریم. حتی گاهی با خواهر و برادر خودمان هم رودربایستی داریم. واقعاً چرا؟
وقتی دوست یا آشنایی از ما درخواستی دارد و قادر نیستیم کاری برایش بکنیم، بدون رودربایستی و محترمانه به او نه نمی گوییم. از اینکه نمی توانیم برایش کاری انجام دهیم، عذرخواهی نمی کنیم. برعکس با لبخند از او استقبال می کنیم؛ صدها قول کذایی به او می دهیم، اما همین که از ما فاصله گرفت، اصلاً فراموش می کنیم که او چه چیزی از ما خواست.
فقط کمی فکر می کنیم که اگر بار دیگر او را دیدیم یا به ما زنگ زد، چه جوری دست به سرش کنیم. از دروغ بافی های متعدد هم ابایی نداریم. جالب است وقتی کسی را با دروغ دست به سر می کنیم، خوشحالیم و این ترفند بد را برای خودمان یک موفقیت تلقی می کنیم.
****************************************
یک داستان واقعی/ روایت تولد شهید همت
وبلاگ “بازگشت” نوشت:
یه روز یه زن حامله به شوهرش گفت: بیا امسال باهم بریم کربلا.
شوهرش که از وضعیت زنش آگاه بود جواب رد داد، ولی به درخواست مجدد زنش قبول کرد و باهم راهی کربلا شدند.
بعد از طی طریق و مشقت راه به حرم امام حسین (ع) نرسیده بودند که زن حامله حالش بد شد و سریع بردنش بیمارستان،دکترا گفتن بچه سقط شده و از دنیا رفته و باید اقدامات لازم انجام بشه.
مرد گفت: عزیز من بهت گفته بودم نریم کربلا برات خوب نیست، اصرار کردی.
****************************************
پیاده تا بهشت
وبلاگ “حرا” نوشت:
اگر می خواهی خدا را زیارت کنی کوله بارت راببند. نعلینت را از پا در بیاور . به وادی مقدس طوی نزدیک شو. پیاده طی طریق کن.
اگر می خواهی عظمت حضرت ابا عبدالله الحسین را با چشم هایت از نزدیک ببینی باید کولهبارت را ببندی و سه روز مسیر نجف تا کربلا را پیاده طی کنی.
زیارت اربعین را از دست نده. زیارت اربعین را با همین پاهای خسته، لمس کن. زیارت اربعین را باید چشید، نمیتوان آن را در قالب کلمات و جملات به رشته تحریر در آورد. نمی شود شاتهای دوربین عکاسی یا فریمهای دوربین تصویر برداری آن را به تصویر کشید.
****************************************
غذاخوردن زير آتش دشمن
وبلاگ “گل سرخ” نوشت:
اوضاع سخت شده بود از رو به رو با کاليبر سنگين مرتب مي زدندمان، گاهي پشت تخته سنگ ها هم بچه ها در امان نبودند، تير و ترکش ها کمانه مي کرد و مي خورد بهشان، بعضي ها کپ کرده بودند.
محمود آمد روي ارتفاع، عصر بود، نيروها را که سر و سامان داد گفت: من ناهار نخوردم، کسي چيزي داره؟ يکي کنسرو داشت با قدري نان، همان جا نشست شروع کرد به خوردن، خيلي خونسرد، انگار يک جاي خوش آب و هوا نشسته، آن هايي که کپ کرده بودند همه کلي روحيه شان عوض شد.
****************************************
آهنگ زندگی!
وبلاگ “زنگ کتاب” نوشت:
امروز که از خواب بیدار شدم
از خود پرسیدم زندگی چه می گوید ؟
جواب را در اتاقم پیدا کردم
پنکه گفت خونسرد باش!
سقف گفت: اهداف بلند داشته باش!
پنجره گفت: دنیا را بنگر!
ساعت گفت: هر ثانیه با ارزش است!
****************************************