چاپ خبــر

هیس! رسانه‌ها فریاد نمی‌زنند

17 مرداد که می‌شود، بحث داغ رسانه‎ها، خبرنگاران می‌شوند، خبرنگاری که همه سهم او از دنیا نه میز شیک، نه دفتر و دستک آنچنانی، بلکه چند کاغذ کاهی و یک خودکار و یک رایانه است، خبرنگاری که یک سال شب و روز به دنبال این است که نگذارد حقی ناحق شود.

پایگاه تحلیلی خبری پونه زار به نقل از فارس/ زهرا رسولی: 17 مردادماه، روز خبرنگار که می‌شود، منی که در طول سال صدها خبر و یادداشت را در حوزه‌های مختلف نوشته‌ام، از نوشتن مشکلات خبرنگاران عاجز می‌شوم.

انگار شیوه نگارش خبر، تیتر و لید و تنظیم را بلد نیستم، نمی‌دانم از کجا آغاز کنم و بنویسم این خبر را که پایانی برای آن نیست و هر سال که می‌گذرد، یک پاراگراف دیگر از مشکلات خبرنگاران به آن افزوده می‌شود.

نمی‌دانم از کدام روزهای خبرنگاری بگویم، روزهایی که صبح خیلی زودتر از بقیه اهالی خانه بیدار می‌شوی و شب‌ها دیرتر از آنها به خواب می‌روی و همه روز استرس خبرهایت را داری، روالی که برایت عادی شده، گویی 24 ساعت روزانه برایت کم است و همیشه استرس این را داری که از زمان عقب نمانی.

انگار ساعت کاری برایت معنایی ندارد، صبح، ظهر، شب، نیمه شب، روز تعطیل و غیرتعطیل، همه و همه برایت ساعت کاری است، با برف و تعطیلات کارت تعطیل نمی‌شود، حتی در سفر نیز گوشی تلفن همراه لحظه‌ای آرام نمی‌گیرد.

پیشرفت فضای مجازی کارت را راحت‌تر نکرده که هیچ، بلکه‌ سخت‌تر نیز کرده است، مرتب باید گروه‌ها و کانال‌ها تلگرامی را چک کنی تا مبادا خبری درست یا کذب در این فضا منتشر شود و تو از دیگران عقب بمانی.

خیلی از روزها اینقدر حجم کاری‌ات بالا است که مجبوری همان وقت استراحتی که داشتی را هم بیدار بمانی و بنویسی به نفع کسانی که شاید اصلا تو را نمی‌شناسند و تا آخر عمرت هم نخواهند شناخت.

خیلی از روزها در جلسات می‌نشینی و بی کم و کاست دقیقا مطالبی را می‌نویسی که مدیران دوست دارند، مدیرانی که شاید با نوشته‌های ما حالا به پست و مقامی والا رسیده‌اند.

چه حوادث تلخ و شیرینی که سال تو با آنها سر می‌شود که خیلی از آنها هرگز فراموش ‌شدنی نیستند، روزهایی که با شادی سوژه‌هایت شاد و با غم آنها غمگین می‌شوی.

اما تا چشم روی هم می‌گذاری، باز هم 17 مرداد نزدیک می‌شود و این بار نوبتی هم باشد نوبت خودمان است، روزی که برای یک بار هم که شده جرات می‌کنی از خودت بنویسی، مردادماه که می‌شود، گویی موجی رسانه‌ای برای بیان مشکلات خبرنگاران شکل می‌گیرد، خبرنگاران به مناسبت این روز یادداشت نوشته و مصاحبه می‌گیرند و برای سالی یک بار هم که شده پیگیر مشکلات خودشان می‌شوند و مسؤولان حرف‌های قشنگی می‌زنند.

17 مرداد که می‌شود، بحث داغ رسانه‌ها وضعیت  تق و لق معاش، خانه به دوشی آنها، نبود امنیت روانی شغلی خبرنگاران می‌شود، اما دیگر توان ندارم تنظیم کنم، وعده‌های شیرینی را که قرار نیست هیچ وقت عملیاتی شود.

خبرنگاری که همه سهم او از دنیا نه میز شیک، نه دفتر و دستک آنچنانی، بلکه چند کاغذ کاهی و یک خودکار و یک رایانه است و وقتی که از صبح تا شب همه ذهن خبرنگار درگیر ارزانی نان و گوشت،  نفت و تحریم،  و تودیع و معارفه، انتخابات و خودکشی و قتل و … هزاران اتفاق دیگر است، تنها آرزوی او این باشد که از همه دنیا حداقل یک چهاردیواری برای خود داشته باشد.

همه آرزویش این باشد که ای کاش دستمزد ماهانه‌اش ثابت بود نه حق التحریر، قرار نبود برای قرض کردن پول اجاره خانه و قسط وام، شرمنده خانواده و دوستان باشد.

گویی قلم قاصر مانده بنویسد از مشکلات خبرنگاری که پس از سال‌ها نوشتن درباره بیمه و فراگیر شدن آن حالا خود در حسرت یک بیمه درمانی ساده است.

دیگر عاجزی تنظیم کنی خبر حقوق ماهیانه خبرنگارانی که روزها پیگیر حقوق کارگران بوده‌اند، در حالی که خودشان برای چند صد هزار تومان قلم می‌زنند و صورتشان با سیلی سرخ است.

نمی‌دانی چگونه بنویسی از  روزهایی که یارانه‌ها را به هر کسی نمی‌دهند، نفسی که سخت شده برای مطبوعات تا آنجا که صاحب مطبوعه برای تنفس اندکی به این نتیجه می‌رسد که تملق‌گو بشود و حتی برای خبری هم که از فلان خبرگزاری کپی کرده، فاکتور صادر کند! و در نهایت کیفیت فدای کمیت می‌شود.

نمی‌دانی چگونه شروع به نوشتن متنی کنی از وقتی که مردم دلزده می‌شوند از مطبوعات، زمانی که یک ریال هم نمی‌شود روی درآمد مطبوعه حساب باز کرد و نتیجه‌اش هم می‌شود تعطیلی پشت تعطیلی،  بعد هم خیلی راحت خبرنگار و گرافیست و موزع و یک جماعتی از کار بیکار می‌شوند، زمانی که دیگر خبرها روی زمین مانده و  راه برای تملق گویان باز می‌شود.

هر سال که می‌گذرد، تغییری رخ نمی‌دهد، گویی خبرنگاران فقط سالگرد بگیر روزشان شده‌اند، هنوز صنفشان است و هنوز روزنامه‌نگاران و خبرنگاران با دست و دل لرزان نقد می‌کنند، تا مبادا مسؤولی در رسانه دیگر موضعی در برابر ایشان نگیرد و محکوم‌شان نکند.

جامعه آزاد، مطبوعات آزاد، انتقاد، برخورداری برابر رسانه‌ها و … اینها همه داستانند، داستان‌هایی که دیگر تکراری شده و دیگر همه می‌دانند که چطور نوشته می‌شود و چطور خوانده نمی‌شود، این داستان‌ها به قلم به اذن نویسنده‌اش نوشته نمی‌شود، طبق این داستان بهترین روزنامه‌نگار کسی است که بهترین میرزابنویس و بهترین طوطی باشد.

دلت می‌گیرد، وقتی قرار است، از روزی بنویسی که تمام کسانی که در طول سال  ما را محکوم به دروغ پراکنی، سیاسی کاری و یا تشویش کرده یا تهدیدمان می‌کردند، با هدیه‌ای، تلفنی و یا نشست دوستانه‌ای یادمان را گرامی می‌دارند،  امروز مهربان می‌شوند و زندگی فقط برای 24 ساعت وفق مراد می‌شود و دوبار روز از نو و روزی از نو.

عاجز می‌مانی که چگونه بنویسی از روزهایی که  می‌خواهند قلم‌فروشی و قلم کشی کنی، وقتی که می‌خواهند مجبورت کنند، دروغ بنویسی و راست ننویسی، روزهایی که انتظار دارند بنویسی، دو خط موازی به هم می‌رسند، اما واقعیت این امر شدنی نیست.

دیگر قلم یاری‌ات نمی‌کند، بنویسی درباره آرزوی خود که نوشتن متنی است که سایه سنگین سانسور خودنویست را به ترس نیاندازد، خودسانسوری رسانه‌ای و ممیزی‌هایی که معیار بهتر بودن خبرنگار را تعیین می‌کند.

روز خبرنگار نزدیک است، اما حالا همین خبرنگاری که یک سال شب و روز به دنبال این است که نگذارد، حقی ناحق شود، برای گرفتن حقوق کم خود ناتوان است، آن وقت با این شرایط سخت کاری بسیاری مخالف این هستند که خبرنگاری را جزو مشاغل سخت به حساب بیاورند.

اگر این مطلب را ادامه دهم باید به اندازه 365 روز از مشکلات خبرنگاران و دل پر خون آنها بنویسم، چون یک روز برای گفتن مشکلات بسیار خبرنگاران بسیار کم است، پس مطلب را کوتاه می‌کنم و می‌نویسم، این خبر در حال تکمیل شدن است…..

Go to TOP